سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرهنگ شهادت
خدایا! به من بینش در دینت و فهم در حکمتت و فقه در دانشت عطا فرما . [امام زین العابدین علیه السلام]
 
 

 

من اعتقاد دارم که خداى بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجى که در راه خدا تحمل کرده است پاداش مى دهد، و ارزش هر انسانى به اندازه درد و رنجى است که در این راه تحمل کرده است، و مى بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگى خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند. على بزرگ را بنگرید که خداى درد است که گویى بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایى از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبرى را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.
.
درد دل آدمى را بیدار مى کند، روح را صفا مى دهد، غرور و خودخواهى را نابود مى کند. نخوت و فراموشى را از بین مى برد، انسان را متوجه وجود خود مى کند.
.
انسان گاه گاهى خود را فراموش مى کند، فراموش مى کند که بدن دارد، بدنى ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش مى کند که همیشگى نیست، و چند صباحى بیشتر نمى پاید، فراموش مى کند که جسم مادى او نمى تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت مى کند، سرمست پیروزى و اوج آمال و آرزوهاى دور و دراز خود، بى خبر از حقیقت تلخ و واقعیت هاى عینى وجود، به پیش مى تازد و از هیچ ظلم و ستم روگردان نمى شود. اما درد آدمى را به خود مى آورد، حقیقت وجود او را به آدمى مى فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک مى کند و دست از غرور کبریایى برمى دارد، و معنى خودخواهى و مصلحت طلبى و غرور را مى فهمد و آن را توجه نمى کند. خدایا تو را شکر مى کنم که با فقر آشنایم کردى تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونى نیازمندان را درک کنم.
.
خدایا هدایتم کن زیرا مى دانم که گمراهى چه بلاى خطرناکى است.
.
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا مى دانم ظلم چه گناه نابخشودنى است.
.
خدایا ارشادم کن که بى انصافى نکنم زیرا کسى که انصاف ندارد، شرف ندارد.
.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسى را ضایع نکنم که بى احترامى به یک انسان همانا کیفر خداى بزرگ است. خدایا مرا از بلاى غرور وخودخواهى نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیباى تو را مشاهده کنم. خدایا پستى دنیا و ناپایدارى روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکى مرا از یاد تو دور نکند.
.
خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم،
.
پر کاهى در مقابل طوفان ها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستى بفهمم و بدرستى تسبیح کنم.
.
اى حیات با تو وداع مى کنم با همه زیبایى هایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوه ها و آسمان ها و دریا ها و صحراها، با همه وجود وداع مى کنم. با قلبى سوزان و غم آلود به سوى خداى خود مى روم و از همه چیز چشم مى پوشم. اى پاهاى من، مى دانم شما چابکید، مى دانم که در همه مسابقه ها گوى سبقت از رقیبان ربوده اید، مى دانم فداکارید، مى دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوى شهادت صاعقه وار به حرکت در مى آیید، اما من آرزویى بزرگتر دارم، من مى خواهم که شما به بلندى طبع بلندم، به حرکت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولى سنگین از آرزو ها و نقشه ها و امید ها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. اى پاهاى من در این لحظات آخر عمر آبروى مرا حفظ کنید. شما سالهاى دراز به من خدمت کرده اید، از شما مى خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه خود را به بهترین وجه ادا کنید.
.
اى پاهاى من سریع وتوانا باشید، اى دست هاى من قوى ودقیق باشید، اى چشمان من تیزبین و هوشیار باشید، اى قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، اى نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول مى دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتى عمیق وابدى آرامش خود را براى همیشه بیابید و تلافى این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید، آرامشى ابدى. دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بى خوابى نخواهم داد و شما دیگر از خستگى فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگى و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و براى همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگى و عالم، لحظات لقاى پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.
.
خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک مى جوشد، مى لرزد، مى سوزد و خاکستر مى شود. اشک شده ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانى شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه اى بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکارى از آن سرچشمه بگیرد. خدایا تو را شکر مى کنم که باب شهادت را به روى بندگان خالصت گشوده اى تا هنگامى که همه راه ها بسته است و هیچ راهى جز ذلت و خفت و نکبت باقى نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایى رسید.


شهدا زنده اند الله اکبر ::: پنج شنبه 88/3/14::: ساعت 11:20 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 270
بازدید دیروز : 5
بازدید کل : 94077
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
.:: پیوند های روزانه ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
فرهنگ شهادت
.:: لوگوی دوستان::.

.:: فهرست موضوعی ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت