سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرهنگ شهادت
از دشمنی که در سینه ها مخفیانه رخنه می کند و در گوشها آهسته می دمد، بپرهیزید . [امام علی علیه السلام]
 
 


یک ماه به عملیات بزرگ والفجر 8 مانده بود. ما در گروه انفجارات واحد تخریب تیپ ، ماموریت داشتیم در حین عملیات ، از طریق طی کردن رودخانه اروند ، پل بزرگ بصره بر روی رودخانه فرات را بوسیله هدایت قایق های پر ازمهمات و قرار دادن آنها در زیر پل ، منهدم کنیم . برای آمادگی جهت انتقال مواد منفجره و اجرای این عملیات خطیر ، تا شروع عملیات ، آموزش و بدنسازی و تمرینهای عملی انفجارات ، برنامه روزانه ما بود و همراه نیروهای دیگر تخریب در قالب گروههای جنگ مین - که کارشان احداث میدان مین با آرایشهای منظم بود - و گروههای معبر زن - که کارشان باز کردن معبر در دل میادین مین و سیم های خاردار حلقوی و رشته ای و فرشی و موانع خورشیدی و ... بود - طبق برنامه ای منظم و آموزشی ، از صبح تا ظهر و از عصر تا غروب آفتاب ، تمرین می کردیم.

گروه 9 نفره ما شامل برادران : باقری ، اخباری ، عرفانی ، شفیعی ، عطار باشی ، رحیمی ، حبیبی ، شمس آبادی و این حقیر بودیم که در کنار تمرینات طاقت فرسا و خسته کننده ، جوی بسیار صمیمی و دوستانه داشتیم و از مسائل معنوی و عاطفی نیز دور نبودیم . همه گروههای سازماندهی شده که بالغ بر 12 - 13 گروه می شدیم.بعد از تمرینات روزانه اطراف مقر واحد تخریب ظهر جهت اقامه نماز و صرف ناهار و کمی استراحت در آسایشگاه ، گرد هم می آمدیم . هر روز یک گروه جهت نظافت ساختمان و آسایشگاه و پذیرایی صبحانه و ناهار و شام بعنوان خادم الحسین (ع) (شهردار ) بطور نوبتی انجام وظیفه می کردند. یکروز که شهرداری نوبت گروه ما بود ، با برادران شهیدم اخباری و عرفانی مشغول پذیرایی بودیم در موقعیتی که کارمان تقریبا تمام شده بود و سه نفری با هم صحبت می کردیم ، شهید عرفانی گفت : بچه ها واقعا در عملیات آینده کدامیک از ما شهید خواهد شد ؟ شهید اخباری که از ما دو نفر قدیمی تر بود ، با لحنی بسیار قاطع و بدون تردید گفت : در این عملیات من باید شهید شوم ونوبت من فرا رسیده است . سپس رو به شهید عرفانی کرد و گفت تو هنوز نوبتت نیست و برای شهادت و قت داری و به من نیز رو کرد و گفت : تو اگر در این عملیات شهید شوی سعادت و توفیق زیادی داری . آن روز حرف این شهید را خیلی جدی نگرفتم تا اینکه عملیات سرنوشت ساز والفجر 8 فرا رسید . همه گروه های واحد تخریب به منطقه شهرک ولی عصر (عج) خرمشهر که بوسیله نهر خین از عراق مجزا بود ، انتقال یافتیم و آماده عملیات شدیم . در شهرک ولی عصر بر اثر نزدیکی به خط مقدم وبمباران های شدید دشمن ، جای سالمی نمانده بود. مسئول تخریب پس از تفحص فراوان ، منزلی دوطبقه که تقریبا سالمتر از بقیه بود ، شناسایی کرده و آنجا را بعنوان مقر انتخاب کردیم . روز اول در بدو ورود بچه ها به پاکسازی و تمیز کردن خانه پرداختند و هر اتاق را برای ماموریتی آماده نمودند. یک اتاق برای فرماندهی ، یک اتاق برای تسلیحات ، یک اتاق برای تبلیغات و اتاقی بیرون از ساختمان جهت نگهداری مواد منفجره انتخاب شدند و هال منزل که بزرگتر از بقیه جاها بود ، جهت استقرار نیروهای تخریب در نظر گرفته شد . برای اینکه سقف منزل بر اثر بمباران های دشمن فرو نریزد ، تصمیم گرفته شد که سقف را دو جداره کنیم. لذا با استفاده از درهای منازل اطراف شروع بکار کردیم . ابتدا درها را بصورت افقی یک متر پایین تر از سقف اصلی داخل دیوارها و روی تیر آهن هایی کار گذاشتیم ، سپس با همکاری کلیه نیروها ، کیسه های پر از خاک و شن را بر روی درها چیدیم . سقف کاذب بسیار سنگین شده بود و کسی به این موضوع فکر نمی کرد . با توجه به وفور خوراکی در اطرافمان مثل کیک و آبمیوه و کمپوت و چای و میوه و تنقلات و ... کسی رغبتی به خوردن نداشت . در اوج کار که حدود 50 نفر مشغول حمل کیسه های خاک و چیدن آنها بودیم و حداقل 20 -25 نفر زیر سقف کاذب و یا روی آن بودند ، ناخوداگاه یکی از بچه ها گفت : همه جهت آبمیوه خوردن دور هم بیرون بیایند و لحظاتی کار را تعطیل کنیم . نیرویی همه ما را به بیرون کشید ، به محض خروج آخرین نفر ، تمام سقف کاذب با صدایی مهیب فرو ریخت و گردوغبار همه جا را فرا گرفت. همه از جا پریدیم و شروع به کنار زدن آوارها کردیم تا اگر کسی زیر آوار مانده بیرون بکشیم ، ولی به علت زیاد بودن خاکها ، تلاشمان به جایی نمی رسید . نگرانی و اضطراب همه را فرا گرفته بود . مسئول تخریب فریاد زد همه گروهها سریعا آمار بگیرند ، ببینیم چند نفر نیستند . بلافاصله سر گروهها آمار گرفتند ، در کمال تعجب و ناباوری متوجه شدیم همه گروهها تکمیل هستند و حتی یک نفر هم زیر آوار نمانده است . اضطراب بچه ها به یکباره تبدیل به شادی و شعفی روحانی بخاطر وقوع این معجزه الهی گردید و روحیه همه مضاعف شد و سجده شکر به جهت این لطف و رحمت پروردگاربه جا آورده شد. از این قضیه یک روز گذشت و ما هم در حالت آمادگی عملیاتی به سر می بردیم. ناگفته نماند ، آتش دشمن از ابتدای ورودمان یکریز و بی امان ادامه داشت - بر اثر آتش دشمن خط تلفن با سیم بین مقر ما و ستاد فرماندهی قطع شده بود . یکی از مسئولین تخریب به برادر عرفانی که در گروه ما بود گفت : محمود جان از مقر تخریب تا ستاد فرماندهی ، سیم تلفن را وارسی کن و هر کجا که بر اثر انفجار خمپاره قطع شده است به هم وصل کن تا ارتباط برقرار شود مسیر حدود 600-500 متر بود و محل رفت و آمد نیروها از همان جا بود . در این موقع برادر محمود عرفانی از جا برخاست و با یک حالت عجیب و غیر منتظره با تمام نیروهای داخل مقر شروع به روبوسی و خداحافظی کرد. به او میگفتیم مگر کجا می خواهی بروی که با همه روبوسی و وداع میکنی و او فقط می خندید. آخرین نفر نزد من آمد و با حالتی بسیار گرم و صمیمی ، صورتم را بوسید و مرا در آغوش خود فشرد و با بوسیدن پیشانیم ، با نگاهی معنا دار وگرم با من خداحافظی کرد و از در خارج شد . بسیار متعجب بودم . هنوز 10 دقیقه ای از خروج او نگذشته بود که یکی از برادران وارد خانه شد و با اندوه و ناراحتی خبر اصابت خمپاره 60 به این برادر بزرگوار و شهادت او را اعلام کرد . غم و اندوه همه ما را فرا گرفت و آنجا بود که به راز وداع عجیب این عزیز پی بردیم و از اینکه به شهادت رسیدنش را دقایقی قبل احساس کرده بود به معنویت و عرفان او غبطه خوردیم . روزها می گذشت عملیات والفجر 8 با پیروزی و موفقیت رزمندگان اسلام و فتح فاو انجام شده بود . من بواسطه مجروحیتم در عملیات به مشهد آمده بودم و دوران نقاهت را پشت سر می گذاشتم و تمام فکر و ذکرم برگشتن به جبهه و دیدار همسنگران و دوستانم بود که خبر شهادت برادر عزیزم هادی اخباری را شنیدم وبسیار ناراحت شدم و از اینکه در واپسین روزهای زندگیش در کنار او نبودم خیلی تاسف خوردم . با بچه ها قرار گذاشتیم برای دیدن جنازه اش به معراج شهدا برویم و آخرین وداعمان را با پیکر آن عزیز بنمائیم . هنگامی که در تابوت را باز کردند با مشتی گوشت له شده و خاک و تکه ای از کف پای شهید اخباری مواجه شدیم . آنجا به راز حرف های وی پی بردم که می گفت در این عملیات من باید شهید شوم و نوبتم فرا رسیده است . بعد از چند روز به جبهه برگشتم در منطقه عملیاتی فاو ، همراه شهید امیر نظری به محل شهادت او رفته و آن جا را دیدم و کار بزرگی که آن شهید انجام داده بود از نزدیک مشاهده کردم . آنجا مکانی بود بین خاکریز ما و خاکریز دشمن که بین دو خاکریز میدان مین و موانع توسط برادران شهیدم محسن نوکاریزی ، امیر نظری ، هادی اخباری ، مجید غفوری ، احمد رنجبر و بقیه برادران تخریب ایجاد شده بود. وسط این میدان مین کلبه ای قرار گرفته بود که دشمن شب ها با استقرار یک قبضه خمپاره 60 در آن کلبه رزمندگان ما را مورد هدف قرار داده و تعدادی را به شهادت رسانده بود . فرمانده تیپ طی ماموریتی به فرمانده تخریب دستور انهدام آنجا را داده و ایشان نیز این ماموریت خطیر را به برادران شهید هادی اخباری و مجید غفوری واگذار کرده بود. شهید مجید غفوری می گفت : من با هادی تعداد 16 عدد مین ضد تانک ام 19 را به این کلبه منتقل کردیم و پس از جاسازی مین ها در داخل و اطراف کلبه ، آنها را به وسیله فتیله انفجاری به هم سٍری کردیم . آخرین مین را بوسیله چاشنی و فتیله مسلح کردیم و آماده بودیم که فتیله با روتی را روشن کرده و فرار کنیم تا با انفجار مین ها ، کلبه از بین برود . ( لازم به ذکر است انفجار یک عدد مین ام 19 قادر به چپ کردن و از کار انداختن یک دستگاه تانک که ده ها تن وزن دارد ، می باشد) در آخرین لحظه هادی به من گفت : من یکبار دیگر فتیله ها و چاشنی ها را وارسی می کنم تا همه چیز درست باشد. تو قدری از خانه دور شو تا اتفاقی نیفتد . به محض ورود هادی به کلبه ، ناگهان یک گلوله خمپاره 60 از طرف دشمن به سمت کلبه شلیک شد و مستقیما بر روی یک قسمت از فتیله انفجاری فرود آمد و یکباره تمام مین ها با هم منفجر شدند و شهید اخباری در میان کوهی از انفجار و دود و باروت و گرد وخاک ، تکه تکه شد و همراه با از بین رفتن کلبه ، روح مقدس او به معراج پر کشید . در این میان شهید غفوری نیز زیر خاکهای کلبه تقریبا دفن شد . و بر اثر نور ناشی از انفجار چشمانش موقتا نابینا شده بود که با کمک یکی از بچه ها نجات می یابد و بعدا در بین عملیات کربلای 4و5 به شهادت می رسد. یکی دو شب بعد یکی از بچه ها بنام شهید احمد رنجبر شبانه بصورت سینه خیز به محل شهادت هادی رفته و تکه های اندکی از گوشت بدن وی را که یافته بود با خود به عقب می آورد . هادی با اهدای خون پاکش ، کار بزرگی کرد و با انهدام آن کلبه ، ذره ذره های بدنش بر باد جنوب ، همراه روح بلندش در آسمان اوج گرفت و نام و یادش را در سینه پر از رمز و راز خاطرات دفاع مقدس جاودانه کرد ، تا همرزمانش از آتش کینه دشمنان در امان بمانند حتی اگر هادی دیگر نباشد .


شهدا زنده اند الله اکبر ::: پنج شنبه 88/3/28::: ساعت 9:48 صبح
 


«الّذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون» «سوره توبه آیه 20» «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله مع المحسنین» «سوره عنکبوت آیه 69» «ان کان دین محمّد لا یستقم الا بقتلی فیا سیوف خُذعنی» «امام حسین (ع)»

«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبّنی و من احبّنی عشقتنی و من عشقتنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیه فانا دیه» هر کس مرا طلب کند و بجوید می یابد و هر کس بیابد می شناسد و هر کس مرا شناخت دوست می دارد و هر کس دوست بدارد عاشق می شود و هر کس عاشق شد من هم عاشقش می گردم و هر که را عاشق شدم به حالتی مثل لحظات آخر حسین ابن علی(ع)می کشم و هر کس را که کشتم،پس دیه او بر من واجب می شود و دیه او خودم هستم. اینجانب مسعود نیک گرد مطالبی را به عنوان شهادت نامه بیان می دارم گر چه به این مطالب احتیاجی نیست و من کوچکتر از آنم که اظهار نمایم. قبل از هر چیز شهادت می دهم بر یکتایی خدا که شریکی ندارد و به خاتمیّت حضرت محمد(ص)پیامبر گرامی و شهادت می دهم که حضرت علی ابن ابی طالب ولی و حجت خداوند بر مخلوقات خدا می باشد حقیر افتخار دارم که شیعه اثنی عشری(جعفری دوازده امامی)هستم،و از عموم برادران و خواهران می خواهم که همیشه برای ظهور حضرت مهدی(عج)دعا کنند و همیشه دعا گو برای سلامتی و طول عمر رهبر عزیزمان باشند و الحمد الله ملت هوشیار و بیدار و همیشه در صحنه در این لحظات حسّاس و تاریخی و سرنوشت ساز که اسلام عزیز در موقعیّت خاصی قرار گرفته و هر مسلمانی بنا به وظیفه شرعی خودباید ادای تکلیف نماید تکلیفی که بسیار سنگین است و امانتی است که زمین و آسمان و کوه ها همه و همه از پذیرفتنش ابا کردند ولی انسان،انسانهای خود ساخته و از خود گذشته در طول تاریخ آنرا حمل کردند.در هر صورت این امانت خیلی سنگین است و خون شمشیر لازم دارد و بشر همواره در معرض امتحان و آزمایش قرار می گیرد آنجاست که باید اظهار نماید خدایا یک لحظه مرا به خودم وا مگذار،خدایا مرا آنچنان کن که خود می خواهی و برای آن آفریدی،آفریدی که از حق باشیم،حق بگوییم و از حق دفاع کنیم وقت آن رسیده که گفته های زبانی جامه عمل بپوشد، و آنقدر به جبهه می روم و می جنگم و از کفّار می کشم تا شهید شوم ولی ای برادران نکند در بستر بمیرید که حسین(ع)در میدان نبرد شهید شد. وای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین(ع)و با هدف شهید شد و تو ای خواهر و برادر باید همواره به یاد آوری که مسئولی،مسئولی که چون انسانی و می خواهی انسان وار زندگی کنی و انسان نمی تواند بی تفاوت به اسلام باشد احساس مسئولیّت می کند،که اگر نکند فقط جاندار است به انسان...و تو مسئولی در پیشگاه خداوند و در مقابل خون شهداءمسئول در مقابل مادران،فرزندان،زنان شوهر و فرزندان پدر از دست داده،مسئول در مقابل یتیمان اجتماعت و مسئولی در مقابل محروم و معلولان وطنت و تو باید برخیزی چون مسئولی و باید بکوشی در پناه اسلام و رهبری امام همراه با فعالیت بیشتر و به همراهی رزمندگان مسئولیت را هم در یابی و در راهش قدم نهی تو باید شخصیّت را در ایمانت،عملت و گفتار و حرکاتت جستجو گر باشی،آه ، نه در فرم لباس و حالت مو و چهره ات و نه در قیافه و غرور و تکبر و نه تنها در علم و معلوماتت،تو باید یک انسان حق بین باشی،برادران با علی(ع)وار زیستن،ابوذر وار عمل کردن درس زندگانی و آزادگی شهامت و شجاعت برایتان می آموزد و شما ای خواهران،بایستی از مکتب ما فاطمه(س)وار بودن و زینب(س)گونه شدن که نمونه والا از بانوان نیک سرشت و مظهر تجلّی بخش و هدایت دهنده هستند باشید باید درس تقوا،اخلاص،انسانیت،اخلاق بیاموزید چرا که جامعه اسلامی به این اعمال نیک نیازمند است،اسلام به انسانهای آگاه،آزاد ،با تقوا،با شهامت،با شجاعت و همین طور غیور و با ایمان نیاز دارد و به انسانهائی که در مکتب اسلام و در پناه تعالیم امید دهنده قرآن چگونه زیستن را می آموزد،چگونه زیستن خود بهترین گواهی است بر چگونه مردنشان و ای برادری که می توانی به جبهه بروی و نرفته ای فکر می کنی امانتی که بر دوش مسلمین سنگینی می کند چیست؟ و اگر یک روز بپرسید«و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین»و بپرسید چرا به ندای«هل من ناصر ینصرنی باللمسلمین»که مسلمانان جهان فریاد می آورند به دادشان برسید لبیک نگفتی چه جوابی داری بدهی البته این مسئله را به آن عده از برادران که قلباً می خواهند ولی بعللی موفق نمی شوند و یا مسئولین نمی گذارند به جبهه ها اعزام شوند نمی گویم بلکه به غیر می گویم کم به خود آیید و اندیشه کنید که سعادت دنیوی و اخروی ما در راه خدا قدم برداشتن و جهاد کردن است واز عزیزان می خواهم همیشه تابع و مطیع بی چون و چرای ولایت فقیه که همانا ولایت الله است باشند،حدود اسلامی را در همه حال و در همه جا رعایت کامل نمایید خودتان را به اخلاق اسلامی بیارایید و همواره خدا را شکر و سپاس می کنم که آرزویم یکی پس از دیگری و پی در پی با توجه به؛راغه جستن از من و هدایت از او،جهد کردن ز من و عنایت از او به مرحله عمل می رساند: اولا:از نزدیک نظاره گر حرکات و سکنات و تقوا و مقاومت و متانت و آن روح با عظمت و امام عالیقدر بودن که نه تنها قلم قادر به نوشتن معنویاتش نیست بلکه حقیر در همین جا در عجز ماندن و به این کفایت باید کرد که:آنچه عیان است چه حاجت به بیان است ثانیاً:با نیت خالص به لقا الله رسیدن اگر لیاقتش را داشته باشم و به ورد زبانم جامه عمل بپوشانم که بارها می گفتم. دوست دارم گر بچینی گل برای گلخانه خود جـزء آن گل گـردم واندر گلستان تو باشـم ای پنــــاه بی پناهـــان،یاور رزمندگــــان درمیان جبهه می خواهم سربه دامان توباشم در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو بـــاشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم علی الصباح قیامت که سر از خــاک بر آرم به جستجوی تو خیـزم به گفتگوی تو بـاشم و ثالثاً:که بطور حتم می دانم انشاءالله آنهم بر آورده خواهد شد آن دعای همیشگی است خدایا آنقدر به امام امت خمینی بت شکن عمر عطا بفرما تا حکومت اسلامی را با دست نازنین خودشان به امام(عج)تحویل داده و همچون پیش نائبی بر حق منتها در حضور مولایش حضرت مهدی(عج)باشد انشاءالله. برادران و خواهران امام امت خمینی کبیر را بیشتر دریابید که او نماینده بر حق امام زمان است و از پروردگار الهام می گیرد و هرگز پایتان را از رهنمودهای ایشام جلو یا عقب نگذارید و الا نه تنها همگی هلاک خواهید شد بلکه خدای نا کرده ضربه سختی به دست خودتان بر اسلام تازه متولد یافته وارد خواهید ساخت اوست که حکومت اسلامی را به امام عصر(عج)تحویل خواهد داد و همچنین کاری بکنیم که باعث خوشنودی امام امتمان گردد اینرا بطور حتم بدانید که خوشنودی امام خمینی،خوشنودی امام زمان و خوشنودی امام زمان(عج)مسلماًمنجر به خوشنودی خداوند متعال و موجب رستگاری مسلمین در دو عالم است و ای کسانیکه بیراهه می روید پیامی هرچند کوتاه به شما دارم به اسلام عزیز بگروید و به خط اصیل امام پناه برید که تنها راه چاره و نجات و به کمال رسیدن انسانهاست و همواره پیرو خط اصیل ولایت فقیه باشید والا هر که با آل علی در افتد،ور افتد چنانکه استاد معظم آیت الله مطهری می گفتند،کار مکذّبان ودشمانان اسلام به جایی خواهد رسید که چاره در به خاک مالیدن دماغشان است و بس،و چاره ای جز این وجود ندارد،و چنانکه قرآن کریم می فرماید «سنسیمه الی الخرطوم» سوره قلم آیه 16 و این بار خداوند متعال هست که می فرماید و بزودی به خرطوم و دماغشان داغ نهیم. چه منافقینشان باشد و چه کاخ نشینان،چه آمریکای جنایتکار و چه کاخ نشینان،چه شوروی تبهکار و چه عروسک کوکی بنام صدام یزید دیر یا زود بر افتند. «ربّ انی لا املک لنفسی نفعاًو لا ضراً و لا موتاً و لا حیوتاً و لا نشورا» «خدایا من از خود هیچ ندارم نفع و ضرر و مرگ و زندگی و قیامت همه در اختیار توست» خدایا تو خود فرمودی بنده ام تو یک قدم به طرف من بیا،من دو قدم بر می دارم ولی من بنده تو،می ترسم بر ناتوانی و کثرت گناهانم که یک قدم را هم نتوانم بردارم .بار الها ببخشای معصیت هائیکه مرتکب شده ام من بنده بد تو بودم ای خدا اگر تو مرا قبول نکنی پس به کدام دری رو آورم بر من منّت گذار و دستم بگیر و هدایتم فرما. ای خدا تا گناهانم را نیامرزی مرا از دنیا مبر و قلم عفو بر تمامی گناهانم بکش.بحق زهرا(س) در خاتمه از تمامی دوستان و آشنایان بخصوص برادران در جبهه پایگاه مسجد و ناحیه و سپاه و بسیج و محله که به عللی با هم سر و کار داشته ایم از همگی حلیت خواسته و اگر بدی کردم دلیل بر نادانیم بود و اگر قلب کسی را آزرده ام دلیل بر جهلم بوده است،انشاءالله حلالم خواهند کرد. ای مادر مهربانم می دانم که فرزند خوب و دلسوزی برایت نبوده ام حلالم کن می دانم که مرا با هزاران رنج و اندوه بزرگ کردی و برایم زحمت فراوان کشیدی و تو خود می دانی که چندین بار خداوند مرا از مرگ در بستر و مطب و غیره نجات داده است آیا هیچ فکر کرده ای که برای چه و به چه منظوری و برای چه روزی مرا زنده نگاهداشته بود.آنوقت است که اصلاً ناراحت نخواهی بود اگر فرزندت در رختخواب میمرد آنوقت برای شما ذلت بود. ولی افتخار کن که لا اقل تو هم یک شهید و یک هدیه در پیشگاه او داری البته اگر خداوند عزوجل قبول بکند.و می خواهم اصلاً برایم گریه نکنید در غیر این صورت دشمنان دین شاد می شوند و روحم آزرده خاطر،هر وقت خواستید گریه کنید بر حال امام حسین(ع)و یاران و اصحابش گریه کنید و ضمناً دو رکعت نماز برایم خوانده و در مسجد از خدا بخواهی که قربانیت را قبول فرمایـــد. و پدر جان دوست دارم به فعالیت در مسجد و پایگاه بیافزایی و مرا حلال کنی و با شنیدن خبر شهادتم دستهایت را بالا گرفته و از درگاه خدا بخواهی که قربانی ات را قبول کند و می خواهم قامتت استوار و صدایت رساتر از قبل بوده و اصلاً افسرده نباشی که من خمس فرزندان تو بودم. امیدوارم به یکی قانع نباشی که این درخت به شمشیر برّان برای حفاظت و خون جدید برای زنده ماندن و رشدو نمو نیاز دارد و سفارش آخرم به همه و همه مسلمانان و حق جویان اینست که با نیت خالص نمازهایتان را بخوانید و در نماز جمعه ها و دعای کمیل با شکوه هر چه بیشتر شرکت کنید و دعا را از یاد نبرده که بفرموده امام دعا قرآن صاعد است.در هر حال فرصتی که برایتان پیش آمده مشغول ذکر و دعا و قرآن خواندن باشید و دوست دارم جسدم پیدا نشود تا با مهدی،علی،اصغر،حسین،مشهدی عبادی ها، باصرها در یک بستر باشیم،تا بدینوسیله جائی از وطنم که ممکن است خانه ای برای محرومان بشود نگیرم.ولی اگر جنازه ام را آوردند بر سر سنگم این سروده را بنویسید. ما جان به شما دادیم تا زنده شما باشید بر خـــاک مزار مـــا یکدم به دعا باشید چون شمع وجود مــا پر بار شمـا گردید روشنگـــر شمع مــا شایدکه شماباشیــد دائــم در این پیکــار با شور و نوا باشید بر خـــاک مزار مـــا دوستان اگر باشید همواره خــدا خوانیـد مشغول دعا باشید والسلام علیکم مسعود نیک کرد 31/1/64


شهدا زنده اند الله اکبر ::: پنج شنبه 88/3/28::: ساعت 9:34 صبح
 

ایشان در وصیت نامه خود مطالبی خطاب به افراد مختلف دارند که از هر کدام نمونه ای ذکر خواهیم کرد

بقیه وصیت نامه را در ادامه مطلب مشاهده فرمائید .



‌1ـ آغاز وصیت نامه با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) شروع شده است آنجا که مینویسد : با درود و سلام بر رهبر انقلاب اسلامی امام عزیز خمینی بت شکن با سلام بر ارواح پاک شهدای انقلاب از صدر اسلام تا شهدای انقلاب اسلامی ایران وسلام بر مردم قهرمان پرور ایران که با ایثار و گذشت خود با دادن جوانان عزیز خود درخت ریشه دار اسلام را آبیاری کردند و با استقامت و بردباری شان پوزه ابر جنایتکاران شرق و غرب را به خاک مالیدند .

مردم سلحشور ایران نشان دادند که یک ملت اگر چه در ظاهر ممکن است ضعیف باشد ولی با تکیه بر مکتب بزرگ اسلام می تواند در برابر جانیان شرق و غرب قد علم کند. مردم شهید پرور نشان دادند یک ملت با تکیه بر اسلام می تواند در برابر یک دنیا دشمن ایستادگی کند . مردم مسلمان ایران به دنیا استکباری فهماندند که سلاحهای گوناگون آنها در برابر سلاح الله اکبر مسلمانان یارای مقابله ندارد.

2 ـ خطاب به برادران پاسدار : ای برادر پاسدار گفته هایت را با عملت مقایسه کن ببین توانایی داری و واقعاً راست میگویی . ببین آنچه را که خود می خواهی عمل می کنی یا آنچه را که خدا می خواهد ؟

ای برادر پاسدار بیاد داشته باش که امام بزرگوار با آن عظمتش فرمودند ای کاش منهم یک پاسدار بودم . چون امام فرموده اگر سپاه نبود کشور هم نبود . برادر پاسدار صراط مستقیم یکی است و خط امام یکی است . میدانید اگر زیاد تند بروی از قافله جلو خواهی افتاد و اگر عقب بمانی در هر صورت از قافله جدا خواهی شد . بقول رهبر عزیزمان هر عملی که انجام می دهید فکر بکنید تا هوای نفس شما را نفریبد .

3 ـ خطاب به مردم مسلمان : هشدار بر تو ای برادر مسلمان و ای مردم مستضعف جهان. بدانید و آگاه باشید چپاولگران شرق و غرب و دیگر نوکران جیره بگیر و آنها و این کور دلان بر علیه شما مسلمانان در درجه اول و بعد برای سرکوبی مستضعفین قیام کرده اند . اگر آگاه و هوشیار نباشید و اگر بیدار نباشید جلوی تجاوز آنها را نگیرید بدانید همه شماها را از بین خواهند برد و تا عمر دارید باید خون بدهید ای کسانی که در خانه نشسته اید و بهانه زن و فرزند و مشکلات خانوادگی را پیش می کشید آیا از آوارگیهای مردم لبنان و فلسطین عبرت نگرفته اید ؟

4 ـ خطاب به افراد گول خورده : ای گروهکهای چپ و راست بخود آئید و از نادانی دست بردارید و اگر به حرف امام و مردم گوش نمی کنید از خودتان و از دوستان و از رهبران خودتان عبرت بگیرید اگر نخواستید بفهمید بقول امام عزیز با این موج خروشان حرکت کنید اگر خلاف آن حرکت کنید دست و پایتان خواهد شکست .

5 ـ خطاب به خانواده خویش : به پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم وصیت می کنم اگر لیاقت شهادت را داشتم در فراقم گریه نکنید پدر و برادرم ادریس ، برادرانم و فرزندانم را در صورت امکان به مدرسه بفرستید تا علم بیاموزند و از آنها خوب مواظبت کنید که خدای ناکرده از راه اسلام منحرف نشوند .

انا لله و انا الیه راجعون 16/6/136

میرزا علی رستمخانی فرزند سیفعلی ساکن زنجان


شهدا زنده اند الله اکبر ::: پنج شنبه 88/3/28::: ساعت 9:30 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 2
بازدید کل : 91878
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
.:: پیوند های روزانه ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
فرهنگ شهادت
.:: لوگوی دوستان::.

.:: فهرست موضوعی ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت